خواهشمند است بادر میان گذاشتن نظرات ارزشمند خود با مدیریت وبلاگ ایشان را در بهبود هر چه بیشتر وبلاک یاری دهید . با تشکر
آیا شما هر بار که کسی به دستگیرههای درب منزلتان دست میزند، آنها را پاک میکنید؟ آیا شما برای اینکه پایتان را بر روی ترکهای پیادهرو نگذارید، گام تان را بلندتر برمیدارید، یا اینکه احساس میکنید مجبور هستید آنقدر دستهایتان را بشویید که مجروح و ترکخورده شوند؟ احساس اجبار به انجام این تشریفات بهطور تکرارشونده ، ممکن است نشانهی این امر باشد که شما اختلال وسواس فکری-عملی دارید. اگر شما اختلال وسواس داشته باشید، ممکن است رفتارهای تکرارشونده، تمام زندگیتان را پرکنند. در اینصورت، پریشانی، افکار ناخواسته یا تصاویری دارید که برای شما مفهومی ندارند. این افکار یا تصاویر، با وجود تلاش شما برای نادیده گرفتنشان، مدام بازمیگردند. شما ممکن است برای مخفیکردن وسواستان، از ترس اینکه دوستان و همکارانتان اسم دیوانه را روی شما نگذارند، بسیار عذاب بکشید. علائم و نشانهها علائم اختلال وسواس فکری-عملی میتوانند شدید و وقتگیر باشند. بهعنوان مثال، کسی که دستهایش به میکروب آلوده شده (یک وسواس فکری)، ممکن است هر روز ، ساعتها به شستن آنها مشغول شود (تکرار جبری) و ممکن است تمرکز او بر روی شستوشو آنقدر زیاد باشد که نتواند کار دیگری را به انجام برساند. وسواسهای فکری وسواسهای فکری ، عقاید ، افکار ، تصاویر یا برانگیزشهای ناخواسته ، مداوم و تکرارشوندهای هستند که شما بهطور غیرارادی تجربه میکنید و بیمعنی بهنظر میرسند. این وسواسها بهطور عموم ، وقتی شما سعیمیکنید به چیزهای دیگری فکر کنید یا کارهای دیگری را انجام دهید ، مزاحم شما میشوند. در زیر ، مثالهایی از وسواسهای فکری آورده شده است: تکرارهای اجباری تکرارهای جبری، رفتارهای جبری هستند که احساس میکنید مجبور به انجام آنها میباشید. اینگونه رفتارهای تکراری، بهمنظور جلوگیری یا کاهش اضطراب و پریشانی ناشی از وسواسهای شما انجام میشود. بهعنوان مثال، اگر شما اعتقاد داشته باشید که با اتومبیلتان با کسی تصادف کردهاید، به این علت که نمیتوانید از تردیدهایتان خلاص شوید، ممکن است بهدفعات، به آن محل بازگردید. عوامل تشدیدکننده:زمانی تصور میشد که اختلال وسواس، حالت نادری میباشد اما امروزه، از سایر اختلالهای دیگر شایعتر بوده و تنها بزرگسالان را تحتتأثیر قرار نداده است. این اختلال اغلب در دورهی بلوغ یا اوایل کودکی، بهطور معمول در حدود 10 سالگی و در بزرگسالان در حدود 21 سالگی شروع میشود. 1) سابقهی خانوادگی : داشتن پدر و مادر یا دیگر اعضای خانواده که دارای این اختلال باشند، میتواند خطر ابتلا به اختلال وسواس فکری-عملی را در شما افزایش دهد. با اینوجود، محققان هیچ ژنی که در اختلال وسواس دخیل باشد را شناسایی نکردهاند. 2) حوادث استرسزا در زندگی : اگر شما بهشدت به استرس واکنش نشان دهید یا در برابر عوامل استرسزا آسیبپذیر باشید، ممکن است خطر ابتلا به اختلال وسواس در شما افزایش یابد. 3) بارداری : برخی مطالعات نشان میدهند که زنان باردار و زنانی که بهتازگی مادر شدهاند، در معرض خطر بیشتری قرار دارند ولی علت آن، مشخص نیست. در اینگونه موارد، علائم اختلال وسواس بهطور عمده بر روی افکار صدمهزدن به نوزاد متمرکز میشود. چه هنگام در جستوجوی توصیههای روانشناختی باشیم؟ بین کمالگرا بودن و داشتن اختلال وسواس فکری- عملی، فرق وجود دارد. ممکن است شما کف منزلتان را آنقدر تمیز نگهدارید که برق بزند یا اینکه بخواهید خرتوپرتهایتان را مرتب قرار دهید. این مسأله بهطور لزوم به این معنی نیست که شما اختلال وسواس دارید. در اختلال وسواس فکری- عملی ، کیفیت زندگی شما بهگونهای آزار دهنده افت میکند چرا که این وضعیت ، بیشترِ اوقات شما را اشغال میکند و درگیر انجام رفتارهای تکراری و اجباری میشوید. بسیاری از بزرگسالان ، از وسواسهای خود و اینکه بیشتر آنها بیمعنی هستند ، آگاه میباشند اما کودکان ممکن است متوجه نشوند مشکل دارند. با این حال، زندگی هر دو، بهطور معنیداری تحتتأثیر این اختلال قرار میگیرد. کودکان ممکن است حضور در مدرسه را سخت بدانند و بزرگسالان کار کردن برایشان دشوار باشد. چنانچه وسواسها زندگی شما را تحت تأثیر قرار داده است، با یک روانشناس در ارتباط باشید. افراد وسواسی بهطور عموم ، از وضعیتشان خجل و سرشکسته هستند ولی حتی اگر تکرار جبری در شما بهطور عمیق تثبیت شده باشد، میتوان آن را درمان نمود. برخی علتها: 1) زیستی: برخی محققان اعتقاد دارند اختلال وسواس، درنتیجهی تغییرات شیمیایی در بدن است. 2) عوامل محیطی: گاهی اختلال وسواس، بر اثر عادتهای رفتاری که با گذشت زمان، آموخته و در درون فرد نهادینه میشود، بهوجود میآید. 3) سروتونین ناکافی: سطح ناکافی سروتونین که یکی از گیرندههای مغزی شماست، میتواند به اختلال وسواس دامن بزند. برخی مطالعات که تصاویر مغزی افراد دارای اختلال وسواس را با افرادی که دارای این اختلال نمیباشند، مقایسه میکند، اختلافاتی را در الگوهای عملکرد مغزی نشانمیدهد. بهعلاوه ، افراد دارای اختلال وسواس که داروهایی مصرف میکنند که عملکرد سروتونین را تقویت کند، اغلب علائم وسواس کمتری دارند. درمانچنانچه وسواس فکری-عملی درمان نشود، زندگی را نامطلوب و غیرلذتبخش میسازد. ممکن است احساس کنید توسط وسواس اسیر شدهاید چراکه نمیتوانید فعالیتهای عادی روزمرهتان را انجام دهید. هرچه شما وقت بیشتری را به رفتارهای وسواس و تکرارهای اجباری اختصاص دهید، مدرسه، کار و روابط اجتماعیتان بیشتر آسیب میبینند. اختلال وسواس فکری-عملی همچنین میتواند خطر خودکشی را افزایش دهد چراکه موجب پریشانی و تضعیف روحیه میشود. همچنین به دلیل گرایش افراد به مکانیزمهای ناسالم برای کنارآمدن با این اختلال، خطر استفاده از الکل و مواد مخدر را افزایش میدهد. 1) روان درمانی : نوعی رواندرمانی به نام درمان رفتاری-شناختی، بهعنوان مؤثرترین شیوهی درمان وسواس در هر دو مورد کودکان و بزرگسالان شناخته شده است. درمان رفتاری-شناختی، الگوهای افکار تکراری شما را بهگونهای بازسازی میکند که دیگر، رفتارهای تکراری و جبری شما ضرورتی نداشته باشد. این شیوهی درمان، بهصورت در معرض قراردادن تدریجی شما به یک شئ ترسناک یا ایجادکنندهی وسواس مانند کثیفی و آموزش روشهای سالم برای کنارآمدن با آن انجام میشود. یادگرفتن فنون و الگوهای جدید فکری، مستلزم تلاش و تمرین است ولی ارزشش را دارد. بسیاری از افراد مبتلا، با اجرای این شیوهی درمان، بهبود پیدا کردهاند. 2) دارو درمانی : بسیاری از افراد، از داروهای خاص روانپزشکی استفاده میکنند بهویژه برخی داروها از قبیل داروهای ضدافسردگی که تمامی این داروها، عوارض جانبی و نکات ایمنی دارند. ممکن است شما چندین دارو را امتحان کنید تا ببینید کدامیک برایتان مفید و قابل تحمل است. 3) مراقبت شخصی: اختلال وسواس، یک بیماری مزمن است بدینمعنا که میتواند بهمدت طولانی، بخشی از زندگی شما را تشکیل دهد. با این حال، مراقبت شخصی، یکی از عوامل کنترلکننده و تخفیفدهندهی این اختلال میباشد.مراحل مراقبت شخصی، شامل موارد زیر است :
شادي چيست ؟به نقل قول از ارسطو اگر ازمردم بپرسيم عالي ترين خوبي هاي قابل دسترسي چيست ؟ خواهند گفت :« شادي» در واقع شادي بزرگترين موهبتي است که داريم شادي يکي از هيجانات ما از سوگ و نااميدي تا وجد و سرخوشي را در بر مي گيرد . شادي واژه اي است که شايد ما به سادگي از ان بگذريم و نسبت به آن توجهي نشان ندهيم در واقع براي شاد شدن به دنبال بهانه هاي گوناگون مي گرديم. تقرباً اکثر مردم بيشتر تمايل دارند تا در مواقع غم و ناراحتي به دوستان خود سر بزنند و از کنار مسايل شاد به راحتي مي گذرند. بيشتر زماني که مشکلي داريم با دوستانمان تماس ميگيريم و غم هايمان را باآنها قسمت ميکنيم . اماوقتي شاد هستيم سعي نمي کنيم آن را انتقال دهيم . براي شاد زيستن نبايد دنبال بهانه اي باشيم شادي در يک قدمي ماست ، با ماست و مي تواند درهر زمان تجربه شود متأسفانه اکثر مردم هميشه براي ناراحتي و غصه هاي خود دليلي مي آورند تا شاد نباشند ، آيا امکان پذير است که زندگي ، بدون شکل باشد پس بهتر نيست که هر مشکلي رابه نوعي ديگر بنگريم شادي به نظر مردم عايد مترادف با لذت ودر سطح بالاتر و زا نظر خواص معادل عملکرد خوب است . روان شناسان ، درصدد هستند تا علل شادي و فرآيند هايي را که باعث شادي مي شوند ، پيدا کنند ، تا بتوانند راه هايي را براي بهبود شادي بيابند. آنها دريافته اند افرادي که عزت نفس ، احساس کنترل ، خوش بيني و هدفمندي بيشتري دارند از افراد ديگر شادترند. يکي از رايج ترين روش هايي که افراد شادي را با آن تعريف مي کنند ، لذت بردن است . افراد ، شادي را با لذت بردن ، رضايت مندي از زندگي و نداشتن احساس منفي ، تعريف مي کنند . لذت جنبه هيجاني شادي است و رضايت مندي جنبه شناختي ان است هيجانات دو دسته اند ، هيجانات منفي ( مثل چشم ، اضطراب ، افسردگي ) و هيجانات مثبت ( مثل لذت ،آرامش ، اعتماد به نفس ) . لذت بردن را مي توان در لحظات خوشي افراد مشاهده کرد که نمود آن خنده است و بيشتر آني و موقت مي باشد. آرامش را مي توان در حالتي از استراحت و آرميدگي يافت و بهترين روش مورد استفاده آن تماشاي تلويزيون است ابراز هيجانات ما هيجانات خود را فقط از طريق کلمات ابراز نمي کنيم . علايم غير کاملي ( مثل : ابراز چهره اي ، ژست ، وضعيت بدن ، حرکات چشم و تن صدا ) نيز بسيار آگاهي دهنده هستند . مکان اصلي ابراز هيجانات صورت است که مي تواند شماري از هيجانات را ابراز کند شاخص هاي غير کلامي مرتبط با شادي ، لبخند زدن ، وضعيت بدني باز و غير دفاعي ، خوش بيني توأم با بشاش بودن صدا است که تقريباً در اکثر فرهنگ ها به صورت مشترک وجود دارد در واقع ما قادر به کنترل مؤلفه هاي کلامي رفتار خود هستيم اما نمي توانيم مؤلفه هاي غير کلامي رفتار خود را پنهان کنيم. گاهي نيز آگاهانه ، بيانات چهره اي ما خلاف احساس است دروني ماست . براي مثال دو رقيب در يک مسابقه ورزشي گاهي به هم لبخند مي زنند ، گاهي زماني که ضربه مي خورند و گاهي زماني مي بازنند ، اما مطمئنا اين لبخند نشان دهنده احساس واقعي آنها نيست ، و احساس آنها پنهان مانده است لبخند زنان در مقايسه با لبخند مردان ، بيشتر احتمال دارد که احساسات واقعي آنها را بپوشاند . به طور سنتي ، نقش اجتماع زنان با سلطه پذيري و عطوفت بيشتري همراه مي باشد. و بنابراين لبخند جزء جدايي ناپذير شيوه رفتار زنان بوده است .در يک بررسي مشخص گرديد که لبخند پدر در مقايسه با لبخند مادر اطلاع دهنده تر است وقتي پدر به فرزند خود لبخند مي زند ، در مقايسه با وقتي که لبخند نمي زند ، معمولاً مهربانتر و تأييد کننده تر است تعجب آور اينکه مادراني که به فرزندان شان لبخند نمي زنند بيشتر احتمال دارد که با فرزند خويش نامهربان باشند گاهي افرادي که بيشتر تظاهر به شادي مي کنند ، بيشتر احتمال دارد که دچار غم و اندوه باشند . در واقع اين افراد يک نقاب شادي بر صورت خود مي زنند تا درون غمگين خود را بپوشانند چه کساني شادترند ؟ اصولاً مردم را مي توان به دو طبقه کلي تقسيم کرد : خوش بين ها و بدبين ها . به نظر خوش بين ها ليوان تا نيمه پر است و به نظر بدبين ها ليوان تا نيمه خالي اسا . البته شادي بستگي به موقعيت نيز دارد گاهي در محيط خانه شاديم ولي در محيط کار به دليل مشکلات کاري غمگين هستيم در بررسي هاي متفاوت بر روي افراد ، استنتاج شد که مردم بيشترين منابع لذت را در فهرست زير مي يابند - خوردن - فعاليت هاي اجتماعي و رابطه جنسي - ورزش - موفقيت و تأييد اجتماعي - استفاده از مهارت ها - موسيقي ، هنر ومذهب - محيط و آب و هوا - آرامش و استراحت در اکثر مواقع، چند عامل با هم موجب لذت فرد مي شوند خوردن : خوردن يکي از شايع ترين منابع لذت و از نيازهاي بيولوژيکي است. اگر خوردن لذت بخش نبود مردم اينقدر خود را براي خوردن به زحمت نمي انداختند .آشپزي به دليل اينکه سلولهاي عصبي را تحريک مي کند ، لذت خوردن را افزايش مي دهد. محافل اجتماعي نيز در افزايش لذت خوردن تأثير گذار است فعاليت هاي اجتماعي و روابط جنسي : اين دو شايع ترين منابع هيجانات مثبت هستند و زيرا دادن پاسخ مثبت به ديگران ، به معني لبخند زدن و دادن ساير نشانه هاي مثبت اجتماعي ، به ديگران پاداش مي دهد و بخش سايرين نيز در برگرداندن اين پاسخ علاوه بر لبخند و ساير نشانه ها ، کمک واقعي ، و همکاري نيز نشان مي دهند خلق مثبت و اجتماعي بودن ، با هم ارتباط نزديکي دارند. براي مثال نوزادان با لبخندي که به بزرگسالان مي زنند آنها را ترغيب مي کنند تا از آنها مراقبت نمايند. نشانه ها اجتماعي مثبت مشابه اين ، منجر به روابط جنسي و ساير پاداش هاي بيولوژيکي مي شود ورزش : ورزش آسان ترين و قوي ترين روش براي ايجاد لق مثبت تحت شرايط تجربي ايت . تأثير ورزش آنقدر واضح است که گاهي آن را « ضد افسردگي» مي نامند. و مي تواند به عنوان درماني براي افسردگي به کار برود . ورزش موجب آزاد شدن اندروفين ، احساس خشنودي ، قدرت و رضايت از داشتن تناسب اندام مي شود و بر عزت نفس نيز تأثير مي گذارد موفقيت و تأييد اجتماعي: عزت نفس ارتباط نزديکي با شادي دارد و همان طور که مشخص است يکي از شايعترين منابع لذت محسوب مي شود . موفقيت و تأييد اجتماعي براي ما مهمترين منبع است؛ البته عزت نفس تا حدي به ارتباط با ديگران و تا حدي به عملکرد موفقيت آميز بستگي دارد استفاده از مهارت ها : رضايت شغلي ، تا حدي بستگي به استفاده از مهارت ها دارد و تا حدي به شناخت و پيشرفت . اين تنها براي دريافت پاداش نيست بلکه همچنين يک « رضايتمندي ذاتي » از انجام مهارت هاي کاري ايجاد مي کند . همانند ورزش و ساير مواردي که ذکر شد، افراد از فعاليت هاي شبيه شنا ، اسکي و آرامشي که پس از مهارت هاي کاري ايجاد مي شود ، لذت مي برند موسيقي هنر و مذهب: يکي ديگر از روشهاي ايجاد کننده خلق مثبت نواختن موسيقي شاد است اين حالت هيچ گونه نياز بيولوژيکي را ارضا نمي کند . قسمتي از آنچه موسيقي انجام مي دهد تحريک صوت انسان است و اين ممکن است توسط صداي يک انسان در حالات هيجاني متفاوت ايجاد شود . فرد با خلق خوب به روش خاصي صحبت مي کند درحالي که شخص افسرده با تن صداي پايينتر ، کندتر و آرامتر سخن مي گويد. با موسيقي اغلب مي تواند هيجانات شديد و عميق ايجاد مي کند . مذهب نيز حالات هيجاني مشابهي ايجاد م کند شرکت در کنسرت هاي موسيقي ، شوخي و ارضا کنجکاوي به عنوان لذت هاي ذهن هستند هوا و محيط: زماني که خورشيد مي درخشد و هوا نسبتاً گرم است (اما نه خيلي گرم) و رطوبت پايين است، افراد شادترند . نبودن خورشيد در ما افسردگي ايجاد مي کند . باران نيز مهم است ، و ممکن است براي باريدن آن نماز خوانده شود اما باران زياد چندان براي ما خوشايند نيست افرادي که در حومه شهر هستند احساسات مثبت قوي تري دارند ، طبيعت وحشي ، مثل کوه در فرد احساسات مثبت ايجاد مي کند ؛ حتي ديدن يک فيلم از يک طبيعت وحشي فشار خون را پايين مي آورد و به فرد آرامش مي دهد. مردم ، بيشتر جاهايي را مي پسندند که خوش آي و هوا بوده و چشم انداز زيبايي داشته باشند. انسانها فضاهاي طبيعي را به مصنوعي ترجيح مي دهند آرامش و استراحت : تماشاي تلويزيوني مشهودترين مثال براي رسيدن به آرامش است اکثر مردم به طور متوسط 3 ساعت در روز تلويزيون تماشا مي کنند يک حالت آرامش در شکل عميق آرميدگي تجربه مي شود. مثل حالتي که بين خواب و بيداري تجربه مي شود منبع : ماهنامه موفقيت
عشق، واژه ای انتزاعی که اگر چه از قدیم تا کنون وجود داشته، همواره انسان، وجود آن را درک می نمود، اما از توصیف آن عاجز بود. بعدها که انسان توانست عشق را توصیف کند از شناخت ماهیت آن مجدد عاجز شد. اما این عشق که می شناسیم چه بود؟ مفهموم عشق رمانتیک حتی در ازدواج تقریباً تا دوران اخیر در غرب رواج نیفته و در اکثر فرهنگ های دیگر هرگز وجود نداشته است. تنها در دوران نوین است که عشق، ازدواج و تمایلات جنسی در پیوند نزدیک با یکدیگر قرار می گیرند. در قرون وسطی و قرن ها بعد از آن، افراد اساساً برای باقی ماندن حق مالکیت یا دارایی در دست خانواده، یا پرورش کودکان برای کار در مزرعه ازدواج می کردند. روابط جنسی خارج از ازدواج وجود داشت، اما احساساتی را که در رابطه با عشق می دانیم کمتر در این روابط دخالت داشتند. عشق در بهترین حالت یک ضعف اجتناب ناپذیر و در بدترین شکل خود، نوعی بیماری محسوب می شد.(گیدنز، 1376) نظریه پردازان گوناگونی از جمله، زیک رابین، الین هاتفیلد، جان لی و رابرت اشترنبرگ، عشق را از لحاظ روان شناسی مورد تحلیل قرار دادند. زیک رابین طبق نظریه اش عشق را در مقابل دوست داشتن قرار داد و 3 عنصر دلبستگی، محبت و تعلق را برای آن در نظر گرفت، او پس از تحقیقات بیشمار، 13 پرسش برای دوست داشتن و 13 پرسش برای عشق معرفی کرد. الین هاتفیلد، دو نوع عشق را معرفی کرد، عشق دلسوزانه و عشق شهوانی، نظریه او عشق را از لحاظ کیفی بررسی می کند. جان لی، نظریه مدل رنگ ها را معرفی کرد. او عشق را مانند 3 سبک اصلی رنگ ها در نظر گرفت و عشق به عنوان ایده آل، عشق به عنوان بازی و عشق به عنوان دوستی را معرفی نمود، روش بیان او نیز توصیفی بود. در این مقاله سعی شده تا نظریۀ مثلث عشق اشترنبرگ مورد بررسی قرار بگیرد. سعی این روانشناسان و روانشاسان دیگری که در سال های اخیر در مورد عشق تحقیق می کنند برای آن بود که از سطح توصیف عشق فراتر رفته و آن را به صورتی کمی نشان دهند. تنها از میان کسانی که نام برده شد، رابین و اشترنبرگ سعی داشتند که عشق را به صورتی علمی و کمی شده بررسی کنند. با این حال تلاش های آنها برای بررسی عشق، آن را از حد توصیف بالاتر نبرد.(تیموری،2007) رابرت جفری اشترنبرگ در 8 دسامبر 1949 در آمریکا به دنیا آمد. او یک روانشناس و یک روان سنج و رئیس دانشگاه ایلالتی اکلوهاما می باشد. قبلا او رئیس بخش علم و هنر دانشگاه تافت و رئیس انجمن روانشناسان آمریکا بوده است. او در حال حاضر دانشیار برجسته و همکار بخش روان سنجی در دانشگاه کمبریج است.(ویکی پدیا، رابرت اشترنبرگ) رابرت اشترنبرگ در اواخر دهه 1980 نظريه مثلث عشق را بيان كرد. او بر اساس اين نظريه عشق سالم و كامل را بر3 مولفه صميميت، هوس و تعهد قرار دارد، كه در عشقی سالم تمامي اين اجزاء به ميزان بالايي وجود دارد.
هوش عاطفی، هوش احساسی یا هوش هیجانی (یا EQ) شامل شناخت و کنترل عواطف و هیجانهای خود است. به عبارت دیگر، شخصی که EQ بالایی دارد سه مؤلفهٔ هیجانها را به طور موفقیت آمیزی با یکدیگر تلفیق میکند (مؤلفهٔ شناختی، مؤلفهٔ فیزیولوژیکی و مؤلفهٔ رفتاری). پیشینه و تعریف ارسطو میگوید:"عصبانی شدن آسان است – همه می توانند عصبانی شوند، اما عصبانی شدن در برابر شخصِ مناسب، به میزان مناسب، در زمان مناسب، به دلیل مناسب و به روش مناسب – آسان نیست!" دانیل گلمن معتقد است، هوش عاطفی بالا تبیین میکند که چرا افرادی با ضریب هوشی (IQ) متوسط موفق تر از کسانی هستند که نمرههای IQ بسیار بالا تری دارند. ضریب هوشی(IQ) نمی تواند بخوبی از عهده توضیح سرنوشت متفاوت افرادی بر آید که فرصت ها، شرایط تحصیلی و چشم اندازهای مشابهی دارند.وقتی نود و پنج دانشجوی دانشگاه هاروارد در دهه ۱۹۴۰ را - یعنی دورانی که دانشجویان دانشگاه های شرق آمریکا را اقرادی با هوشبهرهای متنوع تر از امروز تشکیل می دادند - تا سنین میانسالی مورد بررسی قرار دادند، چنین دیدند که افرادی که بالاترین نمره های تحصیلی را داشتند از نظر میزان حقوق دریافتی، بهره وری و موفقیت شغلی از همدوره ایهای ضعیف تر خود موفق تر نبودند. آنان حتی از نظر میزان رضایت از زندگی شخصی یا رضایت از روابط دوستانه، خانوادگی و عشقی نیز وضعیتی برتر نداشتند.[۱] با ظهور عصر اطلاعات و ارتقاء ارزش مندی ارتباطات انسانی و هم چنین بروز موقعیتهای استراتژیک سازمانی، نظریه هوش عاطفی رشد چشم گیری یافته و از مباحث پرطرفدار سازمانی شدهاست. هوش هیجانی، اصطلاح فراگیری است که مجموعه گستردهای از مهارتها و خصوصیات فردی را در برگرفته و معمولاً به آن دسته مهارتهای درون فردی و بین فردی اطلاق میگردد که فراتر از حوزه مشخصی از دانشهای پیشین، چون هوشبهر و مهارتهای فنی یا حرفهای است. هوش هیجانی از آخرین مباحث متخصصین در خصوص درک تمایز بین منطق و هیجان بوده و برخلاف مباحث اولیه در این جا، فکر و هیجان به عنوان موضوعاتی برای سازگاری و هوش مندی تلقی شده است. به علاوه، شبیه سایر مباحث مطرح درخصوص ماهیت انسان، هوش هیجانی نیز دستخوش دو نوع بحث و گفتگوی علمی و عوام پسند گردیدهاست. اصطلاح هوش عاطفی برای اولین بار در دهه ۱۹۹۰ توسط دو روان شناس به نامهای جان مایر و پیتر سالووی مطرح شد. آنان اظهار داشتند، کسانی که از هوش هیجانی برخوردارند، میتوانند عواطف خود و دیگران را کنترل کرده، بین پیامدهای مثبت و منفی عواطف تمایز گذارند و از اطلاعات عاطفی برای راهنمایی فرایند تفکر و اقدامات شخصی استفاده کنند. دانیل گلمن صاحب نظر علوم رفتاری و نویسنده کتاب «کار کردن به وسیله هوش هیجانی» اولین کسی بود که این مفهوم را وارد عرصه سازمان نمود. گلمن هوش هیجانی را استعداد، مهارت و یا قابلیتی دانست که عمیقاً تمامی تواناییهای فردی را تحت الشعاع قرار میدهد.[۲] [۳] مغز هیجانی برای درک تسلط مقتدرانه هیجان ها بر ذهن خردورز - و اینکه چرا احساسات و منطق تا این حد با هم در می افتند - نحوه تکامل مغز را بررسی می کنیم.اندازه مغز انسان که از حدود ۱۳۵۰ گرم یاخته عصبی و مایع سلولی تشکیل می شود، تقریبا سه برابر مغز بستگان نزدیک او در زنجیره تکامل، یعنی نخستین های غیر انسان است.در طول میلون ها سال تکامل، مغز از پایین به سمت بالا تکامل یافته و مراکز بالاتر آن از بسط و تفصیل قسمت های پایین تر و کهن تر به وجود آمده اند.(رشد مغز در جنین انسان تقریبا همین مسیر تکاملی را طی می کند) ابتدایی ترین بخش مغز در تمام گونه ای عصبی شان، سیستمی حداقلی نیست، ساقه مغز است که قسمت فوقانی نخاع شوکی را احاطه کرده است.این ریشه مغز، اعمال حیاتی ابتدایی مانند تنفس و سوخت و ساز اندام های دیگر بدن را تنظیم می کند و کنترل واکنش ها و حرکات قالبی را بر عهده دارد.نمی توان گفت که این مغز ابتدایی، فکر می کند یاقدرت یادگیری دارد، بلکه بیشتر مجموعه ای از تنظیم کنندهای از قبل برنامه ریزی شده است که بدن را آن گونه که باید به حرکت وا می دارد و به گونه ای واکنش نشان می دهد که ادامه حیات را ممکن سازد.در عصر خزندگان این مغز حاکمیت داشت.ماری را مجسم کنید که به نشانه تهدید به حمله فش فش می کند.از ابتدایی ترین ساختار های مغز، یعنی ساقه مغز، مراکز هیجانی سر بر آوردند.میلون ها سال بعد در طول دوران تکامل، از این قسمت های هیجانی، مغز متفکر یا قشر تازه مخ پدید آمد، یعنی پوسته بزرگی که متشکل از بافت هایی در هم پیچیده که لایه های فوقانی مغز را تشکیل می دهند.این واقعیت که مغز متفکر از مغز هیجانی به وجود آمده است، رابطه میان فکر و احساسات را آشکار تر می سازد، به این صورت که خیلی پیش از آنکه مغز منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است.تکامل مراکز قدیمی هیجانی از قطعه بویای شروع شد و این مراکز در نهایت به قدری بزرگ شدند که قسمت فوقانی ساقه مغز را احاطه کردند.در مراحل اولیه، مرکز بویایی از لایه های عصبی باریکی تشکیل کی شد که برای تجزیه و تحلیل بو به کار برده می شدند.یک لایه از این یاخته ها، آنچه را که فرد بوییده بود می گرفت و به دسته های مختلف طبقه بندی می کرد.خوردنی یا سمی، جفت جنسی، دشمن یا طعمه.لایه دوم یاخته ها از طریق سیستم عصبی، پیام های بازتابی را ارسال می کرد تا به بدن دستور لازم را بدهد:گاز گرفتن، از دهان بیرون ریختن، نزدیک شدن، گریختن، تعقیب کردن و شکار.با پدید آمدن اولین پستانداران، لایه های جدید و اصلی مغز هیجانی به وجود آمدند، این لایه ها که ساقه مغز را در بر گرفته اند به نانی حلقوی شباهت دارند که ته آن را گاز زده باشند، یعنی جایی که ساقه مغز میان آن قرار گرفته است.از انجا که این قسمت مغز به دور ساقه مغز حلقه زده و آن را در میان گرفته است، به آن دستگاه لیمبیک (دستگاه کناری) می گویند که ریشه لغوی آن "Limbus" به معنای حلقه است.این محدوده عصبی جدید، هیجان های مناسب را به مجموعه مغز اضافه کرد.در مواقعی که اسیر اشتیاق یا غضب، یا سراپا غرق عشق یا ترس و وحشت می شویم، در واقع دستگاه لیمبیک است که مارا در چنگال خود دارد.[۴] کاربردهای هوش هیجانی در زندگی هوش هیجانی به دلیل کاربردهایی که دارد، جایگاهی بسیار مهم پیدا کرده است. بویژه برای کودکان که کمک های بسیاری میکند. هوش هیجانی به کودکان کمک میکند تا در موقعیت های تهدید کننده و خطرناک، عکس العمل مناسب تری برای نجات خود انجام دهند. همچنین با کمک هوش هیجانی می توانند به ریشه های غم و شادی در خود پی ببرند و آن را مدیریت کنند.حساسیت و هوش هیجانی بالاتر به کودکان کمک می کند تا نیازهای دیگران را درک کنند و حداقل با همدلی به آنها کمک کنند و با کنترل بر احساسات خود، حس مسئولیت پذیری در خود را تقویت کنند. در مجموع هوش هیجانی به خصوص به کودکان ما کمک می کند تا یادگیری بهتر ی داشته باشند و خوشحال تر و سالم تر و موفق تر از دیگران باشند.[۵] همچنین متون علم مدیریت بر این باور هستند که رهبران و مدیران با هوشهای هیجانی بالاتر، توان بیشتری برای هدایت سازمان تحت کنترلشان دارند.یافته های جدید نشان می دهد عملکرد کارکنانی که دارای وجدان کاری و احساس وظیفه شناسی بالایی هستند اما فاقد هوش هیجانی و اجتماعی هستند در مقایسه کارکنان مشابهی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند، ضعیف تر است.[۶] چگونگی آموزش در کودکی والدین باید بیشتر از هر چیز به فکر داشتن اطلاعات درباره احساسات و هیجانات باشند. باید محیطی را ایجاد کرد که همه به بیان احساسات خود بپردازند. از بچه خواسته شود احساسات خود را نقاشی کند و یا به زبان بیاورد. احساس امنیت و فضای حمایتی نیز به این روند کمک خواهد کرد.[۷] عوامل مؤثر در هوش هیجانی سالووی توصیف مبنایی خود را از هوش هیجانی، بر اساس نطریات گاردنر درباره استعداد های فردی قرار می دهد و این توانایی ها را به پنج حیطه اصلی گسترش می دهد. شناخت عواطف شخصی:خود آگاهی-تشخیص هر احساس به همان صورتی که بروز می کند-سنگ بنای هوش هیجانی است .توانایی نظارت بر احساسات در هر لحظه برای به دست آوردن بینش روان شناختی و ادراک خویشتن نقشی تعیین کننده دارد.ناتوانی در تشخیص احساسات راستین، ما را به سردرگمی دچار می کند.افرادی که نسبت به احساسات خود اطمینان بیشتری دارند، بهتر می توانند زندگی خویش را هدایت کنند.این افراد درباره احساسات واقعی خود در زمینه اتخاذ تصمیمات شخصی از انتخاب همسر آینده گرفته تا شغلی که بر می گزینند، احساس اطمینان بیشتری دارند. به کار بردن درست هیجان ها :قدرت تنظیم احساسات خود، توانایی ای است که بر حس خود آگاهی متکی می باشد.که شامل ظرفیت شخص برای تسکین دادن خود، دور کردن اضطراب ها، افسردگی ها یا بی حوصلگی های متداول-و پیامد های شکست در این مهارت عاطفی، است.افرادی که به لحاظ این توانایی ضعیفند، دایما با احساس نومیدی و افسردگی دست به گریبانند، در حالی که افرادی که در آن مهارت زیادی دارند، با سرعت بسیار بیشتری می توانند ناملایمات زندگی را پشت سر بگذارنند. برانگیختن خود : برای عطف توجه، برانگیختن شخصی، تسلط بر نفس خود، و برای خلاق بودن لازم است سکان رهبری هیجان ها را در دست بگیرید تا بتوانید به هدف خود دست یابید.خویشتن داری عاطفی- به تاخیر انداختن کامرواسازی و فرنشاندن تکانش ها -زیر بنای تحقق هر پیشرفتی است.توانایی دستیابی به مرحله غرقه شدن در کار، انجام هر نوع فعالیت چشم گیر را میسر می گرداند.افراد داری این مهارت، در هر کاری که بر عهده می گیرند بسیار مولد و اثر بخش خواهند بود . شناخت عواطف دیگران: همدلی، توانایی دیگری که بر خود آگاهی عاطفی متکی است اساس "مهارت ارتباط با مردم" است. افرادی که از همدلی بیشتری برخوردار باشند، به علایم اجتماعی ظریفی که نشان دهنده نیاز ها یا خواسته های دیگران است توجه بیشتری نشان می دهند.این توانایی آنان را در حرفه هایی که مستلزم مراقبت از دیگرانند، تدریس، فروش و مدیریت موفق تر می سازد. حفظ ارتباط ها :بخش عمده ای از هنر برقراری ارتباط، مهارت کنترل عواطف در دیگران است، مانند صلاحیت یا عدم صلاحیت اجتماعی و مهارت های خاص لازمه آن.اینها توانایی هایی هستند که محبوبیت، رهبری و اثر بخشی بین فردی را تقویت می کنند.افرادی که در این مهارت ها توانایی زیادی دارند، در هر آنچه که به کنش متقابل آرام با دیگران باز می گردد بخوبی عمل می کنند، آنان ستاره های اجتماعی هستند. البته افراد از نظر توانایی های خود در هر یک از این حیطه ها، با یکدیگر تفاوت دارند و ممکن است بعضی از ما مثلا در کنار آمدن با اضطراب های خود کاملا موفق باشیم، اما در تسکین دادن نا آرامی های دیگران چندان کار آمد نباشیم.بدون شک، زیر بنای اصلی سطح توانایی ما، عصب است اما مغز به طرز چشم گیری شکل پذیر است و همواره در حال یادگیری است.سستی افراد را در مهارت های عاطفی می توان جبران کرد:هرکدام از این حیطه ها تا حد زیادی نشانگر مجموعه ای از عادات و واکنش هاست که با تلاش صحیح، می توان آنها را بهبود بخشید.[۸] منابع
خلاصه: نوجوانان تغييرات وفشار اجتماعي زيادي در سالهاي نوجواني دارند كه بايستي با آنها مقابله كنند .آنها بلوغ وجهش رشد را تجربه كرده وتغييرات در خود انگاره خود را مديريت مي كنند وهمچنين در خلقشان نوسانات مكرر ديده مي شود .در دوران نوجواني يك نياز قوي براي شناسايي و درك از طرف همسالان وجود دارد .اگر نوجوانان يك شبكه حمايتي اجتماعي نداشته باشند ،امكان دارد سطح بالايي از پرخاشگري كلامي وفيزيكي را نشان دهند. در رابطه با اين نگراني در مورد نوجوانان ،گروه درماني براي نشان دادن نتايج كنترل عصبانيت وپرخاشگري به كار برده مي شود.مخصوصاً به نظر مي رسد نوجوانان به گروه درماني به خصوص اگر در زندگي شان فقدان شبكه حمايت اجتماعي وجود دارد ،خوب جواب مي دهند .به علاوه تحقيقات نشان داده است رفتار درماني هيجاني –منطقي (REBT ) به نگراني هاي مربوط به پرخاشگري نوجونان به طور كافي توجه مي كند كه شامل تحريفات شناختي ،مهارتهاي حل مسئله ،مهارتهاي اجتماعي ومشكلات كنترل خشم مي باشد.
شناخت شخصیت افراد از روی رنگ چشم، گزینه جدیدی است که در روابط انسانی بیتاثیر نبوده و چنانچه درست به کار رود، مشکلات زیادی را حل خواهد کرد. مطلب زیر که توسط یکی از انجمنهای اینترنتی عربی منتشر شده است، به بررسی انواع رنگ چشم و شخصیت دارندگان آن میپردازد. ● رنگ چشم سبز ● رنگ چشم قهوهای |
About
به وبلاگ من خوش آمدید
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 2
بازدید ماه : 2
بازدید کل : 10069
تعداد مطالب : 11
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1